سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، بخشندگان را دوست می دارد؛ پس دوستشان بدارید و بخیلان را دشمن می دارد؛ پس دشمنشان بدارید [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدها:----2330---
بازدید امروز: ----0-----
بازدید دیروز: ----0-----
مشق دل

 

نویسنده: گمنام
پنج شنبه 86/6/15 ساعت 11:38 صبح


بسم الله
نمیدونم چرا این جوری شدیم وقتی میریم پیش یه مسئولی یا یه آدم متشخصی اون جوری با ادب و متانت و تواضع میشینیمو به حرفاش با تمام وجود گوش میدیم (البته اونایی که ادب رو رعایت نمیکنن اونا هیچ) که تکموم زندگیمون ایشونه یا مثلا میخواهیم از کسی کمک بگیریم تموم فکر و ذهنمونه که کارمونو رو به راه کنه وقتی خیری تو کار باشه چون خوشی چربو چیلی  دنیایی توش نیست میگیم بابا بی خیالش وقتی حرف از آدمیت میشه مسخره میکنیم و....

اما نمیدونم چرا وقتی در محضر خدا هستیم  انگار نه انگار در مقابل کی هستیم و چی هستیم چرا وقتی از خدا کمک میخواهیم اول تو دقیقه نود میریم سراغش بعد هم کاری به عنایت و حکمت و این چیزا  نداریم باید درست بشه کاری به این نداریم که تو آینده برامون مشکل ساز باشه فقط حل حل حل

وقتی خدا میگه بیا پیشم برات چنان لذتی بدم که اصلا هیچ جا نتونی پیدا بکنی اما چون توش خبری از هوی و هوس و امیال دنیوی نیست بی خیالش میشیم

بعد آخر سر میگیم خوبیمو آدم هستیم و از این حرفا اما نمیدونیم که همه این چیزا پیش کسی هستش که بهمون همه چی میده که تو قرآنشم هستش که اگه عزت میخوای بیا پیش من و عزتی که پیش اینو اون دنبالش هستیم و فکرم نمیکنیم که باید بریم سراغ اصلی کاری

و تا میرسه دقیقه جواب و حساب و کتاب میگیم آی خدا کجایی که اشتباه کردمو از این حرفا بازم نمیدونیم که کتک خدا که جهنم میشه گفت هم رحمته همه چیز خدا رحمته فقط رحمت رحمت

خدایا اول بهمون ظرفیت عنایت کن بعد وسیلهشو بعد خودشو اول میخواهیم ظرفیتشو داشته باشیم

اصلا بگیم خدایا مارو برا خودت تربیت کن

الهی آمین


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • راز و نیاز

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • آوای آشنا

  •